عقل را از مغز بیرون داغ سودا می برد


جذبه خورشید شبنم را به بالا می برد

نوبهار مغفرت از مشرب ما سرخ روست


ابر رحمت آب از پیمانه ما می برد

اگر چه باغ جهان از وفای گل خالی است


به تن مباد سری کز هوای گل خالی است

اگر به کنج قفس راه باغبان افتد


نمی رود به زبانش که جای گل خالی است